"));
نامه
یا لطیف

  متنی که پیش رو دارید نامه ای است که یکی از دوستان بزرگوار و  قدیمی برایم  فرستاده اند.ضمن تشکر از این دوست دلسوز، چون گمان می کردم که نامه حاوی مطالبی است که شاید خیلی از دوستان در مورد آن نظر داشته باشند- موافق یا مخالف- و این فتح باب    می تواند برای من و حتی کهف راه گشا باشد، آن را در اینجا قرار می دهم.بسیار خوش حال می شوم که همه دوستان بازدید کننده در این مورد نظر بدهند. خودم هم ترجیح می دهم که به جای پاسخ سریع به این نامه، به طور دقیق بر روی آن فکر کنم.


سلام آقاي مدير مسئول !
نمي دونم چرا دارم اينا رو مي نويسم .ولي چرا؛ مي دونم ...از دستتون عصبانيم يعني اگه برادر خودم بوديد بدتر مي گفتم .چند ماهي هست كه به سفارش دوستان كهف رو مبينم. اولين بار مجبور شدم كل آرشيوتون رو بخونم- خوب مي دونيد كه ما اصولا به آرشيو علاقمند بوديم-. حالا چرا نظر ندادم بماند واينكه چرا محاوره اي مي نويسم هم ، چرا آنقدر نوشته هاتون بوي كسالت ميده و دلتنگي ...؟كي گفته اگه نخوايم فانتزي حرف بزنيم بايد اينجوري بنويسيم ؟!هربار احساس مي كنم پاي سطر سطري كه نوشتيد چقدر آه كشيديد و يا چند قطره اشك ريختيد. البته به من ربطي نداره، به قول يكي از دوستان وبلاگ مثل دفتر خاطرات يه چيز شخصيه ولي مايلم وبلاگتون رو با طراوت تر ببينم .
از اينكه وقتتون رو گرفتم عذر مي خوام .

برچسب‌ها:

تا به حال 0 نفر نظر خود را گفته‌اند:

ارسال یک نظر