"));
عادت
عالم پر است از حکایات غریب و روایات عجیب…هر گوشه ای که بنگری حکایتی دارد که هر کدام بهایی دارند برای کشف…و چه بسیار متاع که نمی ارزد به بهای کشف…و کسی چه می داند؟ شاید یکی از حکمت های "سیروا فی الارض" هم همین باشد که رازهای جهان کشف شود به مدد این بشر خلیفة الله…و "در جهان راز ی هست که جز به بهای خون فاش نمی شود"…و "ما اکثر العبر و اقل الاعتبار"…
حکمتی هست در شباهت، رازی هست و رمزی… که جز به خون جگر یافت می نشود…داستان غریبی است شباهت…از شباهت کلام بگیر تا شباهت دنیا و ما فیها…همین شباهت عبادت و عادت را ببین…تفاوت تنها در همان بایی است که در میان کلام آمده است…و از کجا معلوم که این باء همان بای شروع بسم الله نباشد که بدان شروع شد کتاب…همان باء که نقطه زیرینش به ولایت تعبیر شد…و فاصله ها چه قدر کم می شوند در کلام…ببین یک حرف چه رشته باریکی شد میان ولایت و کتاب و عبادت…و همین یک حرف چه دردها که درمان نمی کند…که "انّی تارک فیکم الثقلین؛ کتاب الله و عترتی اهل بیتی"…
حکایت غریبی است در میان که عبادت آدمی زاده اگر یک حرف در آن نباشد عادتی بیش نیست و ولایت نقطه معنا بخش همین یک حرف است…چه تفاوتی که باریک تر از موی است…و صراط را گفته اند که از موی باریک تر است و از شمشیر برّان تر…
"فانّهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض"…و کجا از صراط رد می شود عبادتی که قرین کتاب و ولایت نباشد…و کجا به حوض وارد می شود…
آدمی زاده زود عادت می کند…و مگر پدرمان نبود که از بهشت رانده شد به این برهوت…و چه زود عادت کرد…و مگر ما فرزندان همان آدم ابوالبشر نیستیم؟…
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
نا خلف باشم اگر من به جوی نفروشم
ما به عادت کردن هم عادت می کنیم…عادت می کنیم که دلمان خوش باشد به رکوعی و سجودی و قنوتی…"و لا تقنطوا من رحمة الله"…عادتمان می شود رکود و سکون و قنوط…دلمان آرام است به دعایی و نوایی…سر خوشیم به ناله ای و نافله ای…"ما اکثر الضجیج و اقل الحجیج"…حتی تر عادت می کنیم به همین نوشتن و گفتن و…و دیگر هیچ…

برچسب‌ها:

تا به حال 3 نفر نظر خود را گفته‌اند:
Anonymous ناشناس گفت...
گرد نور می گشت و گفت پیروانت این طوری اند ... آری آن طور که باید باشند...نه...هرگز نیستند
نور تبسمی کرد...انگار طلوع خورشید را از این حالا می دید...پاسخ داد:
«اوست ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمت الی نور»
گشت خود را گرد نور سریع تر کرد و حیرت وجودش را گرفت...به آهستگی کفت پس آن دیگران...
آری آن دیگران یخرونهم من النور الی الظلمت اند

Anonymous ناشناس گفت...
سلام
بسته دیگه،یه ذره به خودتون بییایید.
همه حرفاتون بوی نا امیدی می ده.ما خودمون هزارتا درد داریم.
اگه به خدا و نماز و روزه عادت نکنیم پس به چی عادت کنیم؟

Blogger آمیز فرنگیس گفت...
ُسلام،کجای حرف ها بوی ناامیدی میده؟معصوم می فرمایند:"احب اخوانی الی من اهدی الی عیوبی".باید قبول کنیم که اگر عبادتی عادت شد دیگر عبادت نیست و به قولی "عبادت نیست نوعی حقه بازی است".چرا می خواهید که همیشه سرمان زیر برف باشد؟پرسیدید که به چی عادت کنیم، باید به ذکر عادت کرد.
با همه این حرف ها مشتاقم که نظرات شما رو هم بشنوم.اگه خواستید برامون بنویسید.در ضمن"بر همانیم که بودیم و همان خواهد شد".

ارسال یک نظر