"));
هان ای زیان رسیده...
یا لطیف

یادم هست اوایل که این جا راه افتاده بود احتراز داشتم که از خستگی ها بنویسم و از ناامیدی و ناراحتی بگویم، اما مدتی که گذشت احساس کردم که این نوع نوشتن تنها دل خوش کردن است و هیچ نسبتی با واقع و حقیقت ندارد؛ می شود تصویری فانتزی از زندگی و همان قدر مسخره می شود و مزخرف که خیلی از تبلیغ های ما از زندگی، انسان، انقلاب، اسلام و...به این سیاهه می توان آن قدر اضافه کرد که از ظرف حوصله بیرون بریزد...
باید قبول کرد که خستگی ها و رنج ها همه جزئی جدانشدنی و اتفاقا مهم و اساسی در زندگی انسانند که "خَلَقَ الانسانَ فی کَبَد"...چند وقت پیش به دوستی گفتم که انگار قرار شده همه سختی های زندگی را همین حالا بکشیم؛با خنده گفت که: نه هنوز سخت تر هایش مانده. نمیدانم، شاید راست گفته باشد و حالا مانده باشد تا سختی های اساسی زندگی...
و انسان را گفته اند که ریشه از نسیان دارد و چه نعمتی است نسیان آن گاه که بلا و سختی آغوش می گشاید و اگر نبود نسیان چه قدر سخت بود زندگی در این محنت سرای دیجور...و چه نعمتی است صبر...و صابر را گفته اند که نه کسل می شود،نه خشمگین و نه دلگیر...
و تو خود می دانی که صبر متاعی است که جز تو ندارد و اگر نبود منتت بر این خلق ناچیز و ضعیف، گریزی نبود از بی تابی وجزع...پس خود باران رحمت و صبرت بر سر ما فرو ریز که کویر خشکیده سینه ام سخت بی تاب است...و گام هایم را ملرزان که سخت لرزان است...چو بید بر سر ایمان خویش...و پیروزمان گردان به یاری ات که سخت محتاجیم....ربّنا افرغ علینا صبرا و ثبّت اَقدامَنا وانصُرنا علی القوم الکافرین...

برچسب‌ها:

تا به حال 0 نفر نظر خود را گفته‌اند:

ارسال یک نظر