"));
روزهای انتظار
هر روز از روزهای انتظار -برای یک منتظر واقعی- می‌تواند برابر با یک سال نوری باشد. اگر کم نگفته باشم. انتظار؛ درد غریبی است که نمی‌توان درمان‌اش کرد. چرا که درمان، جز به وصال یار راهی ندارد. اگر یار غایب باشد، محال است که منتظر آرام باشد. و اگر منتظر آرام باشد، غیبت یار محال است. مگر این‌که منتظر اصالت نداشته باشد. شیعه را تاب دوری از امام‌اش نیست. اصالت شیعه در ولایی‌بودن‌اش است. اگر خط ولایت در جود شیعه کم‌رنگ شود و پاک گردد، دیگر خبر از اصالت نیست. که اگر این‌چنین شود، هم‌چون جسمی بی‌خاصیت است که دگرگون شده و اسم‌اش نیز ناخواسته تغییر کرده است: کاش بتوان آن‌گونه بود که در هنگامهٔ حضور و غیبت اصالت را از دست نداد.
چشم جسمانی را قدرت تفکیک تجلیات یار نیست. که اگر بود، حضور حاصل می‌شد. چه باید کرد؟ بزرگان -که گویا دیدشان از جنس دیگری است،- راه را در تهذیب نفس دیده‌اند. اگر قلب من توانا باشد می‌تواند از شهود نصیب ببرد: امّا قلب یک گنه‌کار کجا و شهود یار کجا؟ منتظر زمانی امام خود را می‌بیند که قوه عقلانی بر نفس چیره گردد و مهارش کند. غضب را، حسد را، شهوت را و هر آن‌چه پیکرهٔ این وجود را بیمار می‌کند. البته نقش ذهن را نباید فراموش کرد. تا ذهن تخلیه نشود از هرچه آلودگی‌ست، حتی اگر عقل و قلب دست در دست هم دهند برای شهود؛ تصویر یار شکل نمی‌گیرد و تلاش بی‌فایده است. و باز این میسر نیست مگر به تدبیری صحیح. باید که چشم و زبان و گوش را از هر آن‌چه مانع شهود است، بست. باشد که یار تجلی یابد.
[م.د]

برچسب‌ها:

تا به حال 0 نفر نظر خود را گفته‌اند:

ارسال یک نظر