"));
اپیزودانه های یک انتخاب
یا لطیف

1 اللهم انا نرغب الیک...

باید به نام تو شروع کرد که آغازی بر هر پایان و امیدی بهر هر ناامید و چشمه نوری برای دل خسته-شاید هم این از آن امتحان ها باشد که برای ما مهیا کرده ای- حالا بیا و دست بگیر که افتاده ایم...
این جا می نویسم که برایت شکایت کنم و استغفار؛خنده دار است؟چه می شود کرد که هم شکایت دارم و هم شرمسارم.شکایت از آن ها که قرار بود راه نما باشند و شرمسار از آن که راه گم کرده ایم...و این همه جز آن نیست که نام تو بر زبان است و یاد تو از دل فراموش...
آبرو میرود ای ابر خطاپوش ببار
که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم

2 ندیده اند؟
این آقایان راحت می نشینند و چنگ به هر چه می خواهند می اندازند چون ندیده اند.دعوای برادر با برادر ندیده اند، این پارچه های سه گوش را که به چهره ها بسته بود ندیده اند،آن میله های تخت که در دست دانشجوی این مملکت برای دعوا بود ندیده اند."علی قبادی" را ندیده اند که شب تا صبح دور تا دور خواب گاه دختران کشیک داد تا اتفاقی نیفتد."روح الله متفکر" راندیده اند که مجبور بود وسط آن همه میله به دست حرف بزند تا آرام شوند."طاهر حسن نتاج" را ندیده اند که از اهانت ها توی جلسه گریه کرد،زحمت های "حمید عباسی" را ندیده اند."شاه طاهری" و "زارعی" را ندیده اند که توی چمن های روبروی سلف مجبور بودند هر کدام با ده دوازده نفر بحث کنند. نشنیده اند که دوستی چشم در چشم تو شعار مرگ برایت سر دهد.اما آیا نشنیده اند که "نعمتان مجهولتان الصحه و الامان"آیا نشنیده اند که...

3 قول می دهم
آقایان می دانم که حالا وسط این کازار؟! وقت ندارید که به حرف هایم گوش دهید، می دانم که این قدر سرگرم دعوا هستید که حرف های من حکم نرخ تعیین کردن وسط دعوا را دارد، اما حالا به خاطر یک رای هم که شده یک جواب کوتاه...آقایان محترم، نخبگان و خواص، روسای جمهور احتمالی، این دوره هم که دوره اقتصاد است و سیاست و ...هشت سال دوره اقتصاد بود و هشت سال دوره سیاست چهار سال هم که به عمران گذشت. آقایان شما رابه خدا کی نوبت فرهنگ می رسد؟همین یک جمله را بگویید قول می دهم که تا آن موقع از ایران بروم، اگر هم نشد که بروم قول می دهم که تا آن موقع بخوابم یا لااقل ساکت باشم و چوب لای چرخ پیشرفت مملکت اسلامی نگذارم! چرا که می دانم این کار علاوه بر آن که مخالفت صریح با اسلام و انقلاب است کار امثال منی نیست.باور کنید قول می دهم...

4 ببار ای بارون ببار
و اگر نبود لطافت روح شما و سینه منشرح تان ما به کجا پناه باید می بردیم و در پناه کدام سایه بان عقده دل وا می کردیم؟ خسته گی را می شد راحت در چهره تان دید و ناراحتی را...اما باز هم آرام بودید و دل بی قرار ما را قرار.هنوز هم که هنوز است جایی بهتر از آغوش شما برای این دل ها نیست،هنوز هم همه خستگی ها و آتش دل را می شود زیر باران نگاه و حرف تان ندید گرفت، هنوز هم که هنوز است...

5 آقا بیا که مژده دیدار خوش تر است
حالا دیگر همه مان دل به دعا داریم که "اللهم انا نرغب الیک فی دوله کریمه تعز بهاالاسلام و اهله و تذل بهاالنفاق و اهله".ما خسته ایم و دل شکسته...می دانم که تلاش نکرده ایم و جز درد بر درد نیفزوده ایم...می دانم که جای متهم و شاکی را اشتباه گرفته ام.می دانم که شما هم دل آزرده اید.اما حالا شما خود قضاوت کنید...اگر به شما شکایت نکنم به کجا شکایت برم...
این روزها که نفحه دلدار کم تر است
آقا بیا که مژده دیدار خوش تر است

برچسب‌ها:

تا به حال 0 نفر نظر خود را گفته‌اند:

ارسال یک نظر