"));
فدای نرگس مستت باد...
یا من ارجوه لکل خیر


این روزها من هم خسته شدم از این همه بی غیرتی، این همه نامردی، این همه تملق و این همه تکبر...شما که جای خود دارید.خدا می داند که گریه کرده ام و دلم برای غربت شما سوخته...خدا می داند که خوانده ام "اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و" ...خدا می داند که ...می دانم که این روزها می گذرد و آن چه می ماند همه عزت است برای شما و همه ننگ است برای این قدرت طلبان و معاش اندیشان و معاد فراموشان...این روزها دلم خوش است به "یا من یعطی الکثیر بالقلیل" و کیست که نداند همه این مصائب و زحمت ها در برابر آن چه او مقرر کرده بر پاداش مومنین چون شر دنیاست به خیر آخرت و مگر قضایای منتظری و بنی صدر برای این نظام هزینه نداشت و مصیبت و رنج به بار نیاورد؟مگر آن پیر مراد نگفت که "با دلی خونین ...اما آن چه که ماند مگر جز خیر کثیر بود برای انقلاب ؟ و چه کوته اندیش اند آنان که برای متاع دنیا چنین هرآن چه از آبرو و وجدان دارند به حراج آورده اند.و نیک می دانم که "ان العزه لله و لرسوله و للمومنین".همه این ها را می دانم اما چه کنم که هنوز دلم برای غربت شما از کینه دشمنان و جهالت و ترس دوستان و مصلحت اندیشی نخبگان می سوزد.
خداوندا تو شاهد باش که مثل ما مثل "فی العین قذی و فی الحلق شجی" است و دم بر نیاوردنمان نه از ترس مرگ است و نه از ذلت ترس و نه از اندیشه آبرو...
و ای سید و مولای ما و ای مقتدای ما...با اشک چشم و با خون دل برایت می نویسم که بدان فرزندان خمینی که آن زمان در گهواره ها بودند و یا در صلب پدرانشان، اکنون آمده اند تا تاریخ تکرار نشود و با تو این گونه پیمان ببندند که "یا سیدی نفسی لنفسک الفدا...
فدای نرگس مستت باد، هزار زنبق صحرایی
هزار سر همه سودایی، هزار دل همه دریایی

پی نوشت:

1. همه آن چه را می خواستم بگویم محمد رضا زائری در این جا و این جا گفته است.
2. این شعر بهزاد هم درد دل ماست.

برچسب‌ها:

تا به حال 0 نفر نظر خود را گفته‌اند:

ارسال یک نظر