"));
روزگار ما
دانش آموز که بودیم یادم هست که مبصرها- که خودم هم بعضی وقت ها جزءِشان بودم- قبل از اینکه آقا معلم یا خانم معلم بیاید، روی تخته یا توی یک تکه کاغذ در دو ردیف اسم شلوغ کارها را در "بدها" و اسم ساکت ها را در "خوب ها" می نوشتند. این کار کم کم با بزرگ تر شدن ما تکمیل تر هم می شد و "مسیر توسعه" را طی می کرد. بعدترها عالی ها و ... هم به آن اضافه شد.همیشه جلوی اسم بدهایی که شلوغ تر بودند چند تا ضربدر به نشانه بدتر بودن هم وجود داشت، بعضی وقت ها هم جلوی اسم خوب ها ستاره می زدند؛ تازه بعدها امکان ترفیع هم به وجود آمد که یعنی می شد از بدها به خوب ها و حتی عالی ها رفت...و همه این اتفاقات در چند دقیقه قبل از آمدن معلم ها به کلاس رخ می داد...و چه قدر راحت به ما یاد می دادند که کسی که شلوغ می کند "آدم بدی" است و راحت تر یاد گرفتیم که به همدیگر انگ بدی بزنیم و باورمان شد که هر کسی ساکت تر و مظلوم تر باشد خوب است و عالی و تازه دست به سینه بودن پلی بود برای خوب شدن و حتی...و هیچ کس یادمان نداد که بپرسیم که اصلا چرا آقا معلم یا خانم معلم دیر سر کلاس می آید که حالا مجبور شویم...

پی نوشت:

• قرار بود این مطلب مقدمه یک مطلب دیگر باشد اما نشد.
• از دست به سینه بودن متنفرم.به دست آهن تفته کردن خمیر...
• و قرار بود که با این آموزش ها ما "بت شکن" شویم.
• یادش به خیر...

برچسب‌ها:

تا به حال 0 نفر نظر خود را گفته‌اند:

ارسال یک نظر