"));
كمي بالاتر از سيدِ خندان
اگر سیدخندان را در میان شلوغی ماشین‌ها و سر و صدای همیشه‌گی‌شان تنها بگذاری و شريعتي را به سمت شمال ادامه بدهي، در سمت چپ خیابان کتاب‌فروشی‌ای را می‌بینی که هم‌چون دیگر کتاب‌فروشی‌ها، ساکت و آرام، به انتظار نشسته است تا ره‌گذری را دقایقی و یا حتی ثانیه‌ای مهمان ویترین‌ش کند: پيش‌خواني که تمام جذابیت‌ش به کتاب‌هايی‌ست که سینه سپر کرده‌اند و تمام قد، در برابر چشمان تو ایستاده‌اند یا خاموش و آرام لم داده‌اند به کناره‌ی ویترین و یا تنها پهناشان را با رنگ‌های جوراجور و اندازه‌هاي مختلف به تماشا گذاشته‌اند.
امّا همان طرف‌ها و تقریباً روبه‌روی همین کتاب‌فروشی، جایی‌ست شلوغ که افرادی تقریباً صف كشيده‌اند به هوای تماشای ماشین‌های آخرین مدل. قرار گرفتن ایستگاه اتوبوس در کنار این نمایشگاه تمدنی بشر نيز کار را به نهایت رسانده است. چرا که با نیامدن‌های همیشه‌گی و طولاني اتوبوس‌ها، مردم بی‌حوصله، برای خود اسباب سرگرمی پیدا کرده‌اند.
به‌راستي چه دلیلی سبب شده است كه این ماشین‌ها تا به این اندازه تماشایی شوند؟ خوش نشستن در دیده‌گان عابران؟ كنجكاوي براي يافتن نشانی از آخرین امکانات و تجهیزاتی که کارخانه‌داران در بوق و کرنا کرده‌اند؟ نکند پاي رغبتی تاریخی در ميان باشد که آدمیان را این‌چنین مدهوش دیدن ماشین‌ها می‌کند؟ نكند اين نگاه‌كردن بهانه‌اي باشد براي اين‌كه از روي سرخوشي حساب‌گری كنند تا ببينند برای خرید هم‌چه ماشین‌هایی چه‌قدر بايد اضافه‌كاري كنند و از چه خرج‌هايي بايد بزنند... البته آدم‌هايي با چنين طرز فكري براي كار طاقت‌فرساي حساب‌رسي و بالا و پايين‌كردن خرج‌ها و درآمدهاشان بايد هم به دنبال چيزي براي سرگرمي بگردند.

برچسب‌ها:

تا به حال 0 نفر نظر خود را گفته‌اند:

ارسال یک نظر