"));
و میراثی که از ما نخواهد ماند...
قبل التحریر
اگر چیزی می‌نویسم نه از سر جدل است و نه از سر دل‌سوزی؛ بل تنها مرض است که مرا مجاب می‌کند.

اصل التحریر
در کجا ایستاده‌ایم
دانشگاه‌های ایران در چند سال اخیر شاهد موج جدیدی از جریان‌های دانشجویی هستند که نه تنها برای کارشناسان علوم اجتماعی ناشناخته می‌نمایند، نیز؛ از بی‌مهری مفرط مدیران مسئول دانشگاهی برخوردار شده‌اند. مدیریت دانشگاهی با شتاب هر چه بیش‌تری سعی آن دارد که با پی‌گیری مطالبات صنفی دانشجویی نه تنها تعریفی تحریفی از جنبش دانشجویی را در سازمان مدیریتی خود توجیه و تلقین نماید بل حاضر است(؟) با این امر هزینه‌های گزاف القای چنین نظری را هم بپردازد. شاید چندان بی‌ربط نباشد که با این نگاه بشود توقع پرورش افرادی زیادی را داشت که با مطالبات حداقلی، مدیریت جامعه‌ی آینده را به‌دست گیرند. ضمن آن‌که بی‌اعتنایی مدیران دانشگاهی به راه‌کارهای اجراییِ چشم‌انداز بیست ساله خود درد دیگری است که تسکینی برای‌اش پیدا نمی‌شود.
بیش‌تر دیده شویم
تبلیغ مواضع و هویت تشکلی درمقابل تدابیر اجرایی از وضع یک‌سانی برخوردار نیستند. چنان‌که اوّلی را می‌شود فریادآور شد و دومی را بنابر مصلحت می‌شود پنهان کرد. استفاده از ابزار رسانه یکی از راه‌کارهایی‌ست که می‌توان در جهت شناخت مولفه‌های هویتی از آن سود جست. رسانه‌های فراگیر برای تبلیغ مواضع و معرفی هویتی خود سعی می‌کنند تا با داشتن آخرین تکنیک‌های رسانه‌ای گوی سبقت را به بهای بیش‌تر جلوه کردن از حریف خود بربایند. رسانه‌ها نمی‌توانند دست به کارهایی بزنند که با فراگیری‌شان در تعارض باشد. آن‌چه که تلاش امروز رسانه‌داران را توجیه می‌کند درد فراگیری و بیش‌تر جلوه کردن است.
نشریات؛ جایی برای دیده‌شدن
بولتن‌های خبری، گاه‌نامه‌ها و ویژه‌نامه‌ها از جمله قالب‌های آشنایی هستند که در فضای دانشگاهی به وفور پیدا می‌شوند. امّا یکی از مشکلات همیشه‌گی این نشریات عدم استمرار، همت پی‌گیر و توجه منطقی به مسائل و مشکلاتی است که جامعه دانشگاهی با آن دست به گریبان است. هر کدام از این مشکلات نشریات دانشگاهی را به جایگاهی سوق می‌دهد که توقع حرف‌های قابل اعتنا را در خود از بین می‌برند. در این جای‌گاه نشریه دانشجویی تبدیل به ابزاری می‌شود که با داشتن امکان چاپ تنها از عهده‌ی رسالتی برآید که فریاد یک دانشجو در یک تریبون آزاد. استفاده نکردن از علوم رسانه‌ای، نبود وقت آزاد برای پی‌گیری مستمر، نداشتن کادر قدرتمند، بی‌نظمی‌های توجیه‌ناپذیر، عدم احساس تعهد - و شاید هم نداشتن تعلق - در میان هیئت تحریریه و... از دیگر مشکلاتی هستند که نشریات دانشگاهی با آن مواجه هستند.
نشریات داخلی؛ از ایده تا عمل
جایگاه نشریات داخلی همانند بولتن‌های اداری و نمونه‌های مشابه سعی آن دارند تا با داشتن مشی انتقادی، به بازگویی شرایط حاکم بر گروه‌ها و تشکل‌ها بپردازند. استفاده از اخبار در جهت اطلاع‌رسانی، طرح موضوعات قابل پی‌گیری در میان اعضاء تشکل و در نهایت ارتباط چند سویه اعضای یک تشکل دانشجویی - بدون درنظرگرفتن جایگاه‌های اجرایی - می‌تواند از دست‌آوردهای یک نشریه داخلی باشد.
و امّا «میراث»
میراث در شرایطی پا به عرصه نشریات گذاشت که بسیج دانشگاه دارای نشریه بیرونی و فراگیر نبود. تنها اقدامی هم که در این زمینه صورت پذیرفته بود، تصویب نام مجله‌ای بود که چارچوب مشخصی نداشت. نیاز به حرکت‌های دانشجویی در جهت معرفی خواسته‌ها، آرمان‌ها و همت دانشجو خالی بود. نسل تازه دانشجو در گسستی شدید با نسل قبلی دانشگاه، وارد موج تازه‌ای از حرکت دانشجویی می‌شد. شعارهای عدالت محوری و اسلام‌خواهی رنگ دیگری می‌گرفت. فقر؛ جمعیت بیش‌تری را در خود می‌بلعید. افکار آدمیان از ظواهر به بواطن رسوخ می‌کرد و دیگر ظاهر نماد هویتی نبود. دانشگاه شاهد نسلی بود که از اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی هیچ نمی‌دانستند. نه از درگیری‌های اعصاب خردکن سال‌های تلخ انقلاب چیزی می‌دانستند و نه تعلقی به این‌گونه مسائل احساس می‌کردند. نسلی که آمد و نسلی که رفت؛ دانشگاه را به محلی تبدیل کرد که امروز مدرسه‌ی مختلط دولتی برازنده نام‌اش شده است. در این میان سال‌خورده‌گان تشکل دانشجویی نه تنها کاری در خور کردند، بل؛ گور خود را با دستان خود و حرف‌های صد تا یک غاز کندند و از خاطره‌ها حذف شدند.

دوست‌ام آمیز گفته است که «میراث» نشانه نبوغ یک نسل در جهت استمرار رشد و حرکت گروهی بود و ناشی از یک بینش عمیق، منطقی، آینده نگر و رو به جلو... به‌نظرم میراث با همه‌ی تعاریفی که رفیق ما کرده‌اند یک اصل اساسی را فراموش کرد و آن ضرورت و جایگاه رسانه‌های فراگیر در هم‌چه شرایطی بود. نتیجه چنین امری نیز برای نویسنده مشخص است امّا در آخرین سطرهای این نوشته سعی می‌کند به‌جای القای نظر شخصی به پرسیدن این سوال بسنده کند که: جناب آمیز فرنگیس خان الموتی؛ به‌راستی با کدامین معیار و تا چه آستانه‌ای به آن‌چه گفتید نزدیک شدید؟

بعد التحریر
1- «میراث فرهنگی» برای من که قرار است از دوستان تبریزی باشم این‌طور شناخته شد: یک چند برگی که حتی اجازه خواندن آن برای‌ام مقدور نبود. چند برگی که اوّل بار آن‌ها را در سطل زباله دوستان تبریزی دیگری - که هر از چندی توفیق زیارت‌شان دست می‌دهد، - پیدا کردم: «میراث» تنها یک نشریه داخلی و غیر فراگیر بود.
2- آمیزجان: مشک آن‌ست که خود ببوید نه آن‌که عطار بگوید.

برچسب‌ها: , ,

تا به حال 3 نفر نظر خود را گفته‌اند:
Anonymous ناشناس گفت...
ای والله حاج محسن ! بسیار مشعوف شدیم از نوشته تان ! بعضی عناصر معلوم الحال سعی دارند از فقر تاریخ نگاری سوئ استفاده کرده و تاریخ را تحریف کنند. بر کسی پوشیده نیست که هرگز میراث نتوانست حتی به یک درصد از اهداف خود( یک درصد عدد قلت است !) برسد.اما به ئهر حال اگهر آقای مدیر مسئول بخواهد کار جدیدی را شروع کند پای کارش هستیم . یا علی !

Anonymous ناشناس گفت...
سلام
هميشه كوبيدن از ساختن راحت تر بوده
ما ميراثي ها ادعاي تركوندن نداريم
اما به جاي فحش دادن به تاريكي خواستسم چراغي روشن كرده باشيم
بقيه شو بعدا مي گم
يا علي

Blogger Unknown گفت...
سلام.شاید کمترین کاری که میراث میکرد این بود که اوللا یه سری بروبچو دور هم جم میکرد دوما اون چند نفری که پایه کار بودن خیلی چیزارو تو مجموعه رصد میکردن و این دغدغه هارو به بقیه منتقل میکردن.این کم نبود.چیزی که الان جای خالیش احساس میشه.

ارسال یک نظر