بهتر است یکبار دیگر مرور کنم: یکدفعه سرم را میچرخانم عقب. درست از جایی که همهی این بازیها از آنجا شروع شد. درست از جایی که فکر اینجایش را نمیکردیم. از همانجایی که نه تو میدانستی به این روز میافتیم و نه من فکرش را میکردم که روزگاری بخواهم اینطور با تو دهن به دهن بشوم. آنموقعها با همهی زیادی وقتی که داشتیم خیال این کثافتکاریها به ذهنمان هم نمیآمد. امّا نمیدانم حالا چهطور شده است که نه وقت حرفزدن درست و حسابی را پیدا میکنیم. نه میتوانیم دنبال خواستههایمان برویم. ولی طوری فکر و خیال میکنیم که اگر کمی برای هم بازگوییمشان، حال هم را بههم میزنیم.
روزی که خواستیم شروع کنیم همهی فکرمان رفته بود به این سمت که چهطور میشود سالم ماند. چهطور میشود لجنمال نشد و ... ولی امروز رسیدهایم به جایی که نه تنها به این حرفها فکر نمیکنیم بلکه در تنهایی خودمان به ریشخندشان میگیرم. وقتی هم با همیم، طوری رفتار میکنیم که انگار نه انگار از پاکی و درستی چیزی سرمان میشود.
نمیخواهم با این حرفها خودم را پاک کنم. حتی نمیخواهم به تو انگی زده باشم. هر چه باشد پای هر دوی ما گیر است. همه چیز از عهدهی ما خارج شده است: هر کاری که داریم میکنیم بیشتر ما را به لجن میکشاند. هر حرفی که میزنیم دهانمان پرتر از گند و کثافت میشود. فکر میکنم همین حرفهایی را هم که دارم برای تو مینویسم پر است از گند و کثافت.
راستش اگر اینها را هم ننویسم راحت نمیگیرم. گرچه خوب میدانم توی گوشت فرو نمیرود. ولی مردانهگی کن و بنشین کمی فکر کن. البته نه از آن فکرهایی که بوی گندش همهجا را میگیرد. بنشین و پیش خودت حساب کتاب کن که ما چهجوری از این فاضلاب سردرآوردهایم؟ نکند اصلاً چارهای جز این راه نداشتهایم؟ نکند راهی که آمدهایم پاکترین راهی بوده است که پیمودهایم؟ هر چه که هست دوست دارم محض رضای خدا هم که شده کمی به این حرفها فکر کنی. بهشرط آنکه فکرهایت بوی لاشه مرده ندهد.
برچسبها: روزانه وقایع
این سبک رو من نه در ادبیات انبیا در صحف شریف و نه در کلام ائمه(ع) و نه در ادبیات معاصر مثلا فرمایش حضرت امام(ره) و یا حضرت آقا خامنه ای (رض)، ندیده و نخونده ام. نه جدیت و صلابت مناظره داره. نه حرمت و حلاوت نصیحت و موعظه. نمی دونم چی بگم.
شاید به حسب آموزه هایی که دیدیم بهتره بیشتر از این به مخاطب احترام بگذاریم.
موفق باشید. درضمن به دوستان اعتماد کنید و حتی در صورت بروز اختلاف عقاید بدونید به فرموده رهبرانمون، وظیفه اولمون حفظ اتحاده به همراه رعایت ادب و حرمت.
در ضمن من یکی گرچه نا سالمم ولی هنوز هم هنوزه دوست دارم سالم باشم. اگه می تونی واضح تر و البه متین تر صحبت کن؛ شاید بتونی به یه نا سالم آرزومند سلامتی کمک کنی.
یا علی مددی
چشم به راه
آرش معصومی هستم. دیدم بهترین راه خداحافظی اینجاست چون دیگر نمی دیدمت.
راهی سرزمین پیغمبرم، سرزمین وحی آری مکه و مدینه.
حلال کنید
دعات میکنم
خداحافظ
سلام آرش جان!
دیروز یا پریروز که از حسین حال و احوالت رو میپرسیدم خبردار شدم که راهی خانهی خدایی. خیلی خوشحال شدم که خودت هم اینجا پیام گذاشتی. ولی شما بیمعرفتی ما رو با لطف و بزرگی خودت نادیده بگیر.
.
.
.
التماس دعا
یا علی(ع) مددی