یا عماد من لا عماد له
سکوت پر شده از واژه های تکراری
و دل کبود شد از زخمه های تکراری
مرا زمانه نکرده اسیر خود هیهات
زمانه پر شده از عشوه های تکراری
پر از نشانه زخم است جای جای تنم
پر است خاطرم از دشنه های تکراری
ملول گشته ام از زنده های بی همت
پر است دور و بر از زنده های تکراری
مرا مصیبت خنده به اشک می خواند
شده فسرده دل از گریه های تکراری
"غزل سرایی ناهید صرفه ای نبرد"
و خسته شد دلم از زُهره های تکراری
به ناز و عشوه این نو بُتان امروزی
کویر گشته دل از غمزه های تکراری
پی نوشت:
1. قلم فسرده شد از واژه های تکراری...
2. این شعر در جواب دوست عزیزم خان خله نوشته شده.
3. دستم به نوشتن نمی رود؛ کاری نمی توان کرد..."هوس حرف زدن نیست به قاموس قلم...".
برچسبها: شعر
خوشحالم يه جواب به اين وزيني و زيبايي بهم رسيد