"));
بسمه‌تعالی
به رسم همیشه بهانه‌ای برای شروع...
رسول اعظم(ص): برترین مرتبه ایمان آن است که بدانی هر کجا باشی خدا با تو است.
با سلام و آرزوی موفقیت در سال جدید

خودم را درگیر چیدمان نوشتار نمی‌کنم تا اسیر لفاظی نباشم. اگر ساده و صریح می‌نویسم جسارتم را ببخشید. دیر زمانی است که در جریان وبلاگ‌ها هستم امّا مدت بسیار کوتاهی است که در جمع بازدید کنندگان کهف و دیگران بوده‌ام.
امان، که برای کسانی که دیگر در خیابان‌های دانشگاه طی طریق نمی‌کنند و روی ابرهای آسمان دانشگاه گام بر نمی‌دارند زندگی از افق آرمان به افق منطق تغییر حالت می‌دهد. ای کاش در دنیای مجازی افراد بیشتری قدم می‌زدند و زمان دید و بازدید بیشتر می‌شد.
میراث همان بود که بود، با همه تعاریفی که داشت و برنامه‌ریزی‌ها و چارچوب‌ها. ضرورت بحث وجود نشریه‌ای فراگیر در دانشگاه به ما مربوط می‌شد نه به میراث، که میراث جایگاه خود را داشت حداقل در واحد خواهران. ما و شما گاه خیلی یک‌طرفه به قاضی رفته‌ایم نه اینکه کم کاری‌هایمان را توجیه کنیم، می‌شناسم خیلی از منتقدین کنونی را که هم آن زمان در کنارمان بودند و هم آن زمان منتقد هم بودند و هم آن زمان هیچ دوایی و نسخه‌ای برای این مریض به اقوال بعضی‌ها مفلوک نپیچیدند. الحمدالله که پرونده در جریان افتاده، این‌بار همت از شما.
به این فکر نکرده بودیم که میراث یک بینش، یک منطق، یک آینده و یک حرکت بود. امّا بدون شک همه میراثیان در عمق این واژه‌ها قلم زدند، صفحه بستند و توزیع کردند. بگذریم از اینکه خیلی‌ها ناآگاهانه و گاه کمی نیمه آگاهانه نخواستند و نشد که بپذیرند این حرکت را و گاه بوی سیاست نیز می‌آمد.
این نکته حرف همیشگی‌مان بود که فقط نقد می‌کنیم و ما فقط نقد می‌کنیم، اکنون که میراث از دستان آویزان قدیمی‌ترها در دستان شما افتاده است پس...
صد حیف که دنیای شما خیلی دور از دسترس کسانی است که با میراث و در آرمان‌های آن غرق بودند. نه اینکه خود را مشغول آن کردند و چه مادرانی که هیچ وقت تند باد این اندیشه ریشه تفکرشان را سست نکرد که روزی بچه‌هایشان فراموش می‌شوند. دست اندرکاران میراث چندان اطلاعی راجع به کهف ندارند. مضاف بر اینکه خیلی‌ها دیگر در دانشگاه نیستند و آنها که مانده‌اند نیز سرشان شلوغ‌تر از این حرف‌ها و دغدغه‌های کنونی‌شان نیز رنگین‌تر از این دست مباحث است.
با وجودی که نقدهای شما گاه بیراه هم نیست امّا این‌ها را گفتم تا در حق خیلی‌ها بی‌انصافی نکرده باشیم. آنها که هل من ناصر... شما را می‌بینند شاید در جواب بگویند هیچ برای گفتن نیست و شاید هم ترس از گفتن و یا... به امید خدا.
برای نوآوری‌تان در شکوفایی میراث و... آرزوی موفقیت دارم.
[از همین حوالی]
پ.ن:
متنی که در بالا گذاشته شد نظر بلندبالایی بود که مربوط به این نوشته‌ آمیز فرنگیس خان الموتی می‌شد. امّا تصمیم گرفتم با انتشار این‌نظر به‌عنوان یک مطلب مستقل، فتح بابی کرده باشم برای شرکت باقی دوستان عزیزی که قصد کرده‌اند حرف و نظر خود را در مورد میراث بیان کنند. ضمن این‌که لینکی که در بالای صفحه و به‌عنوان «نوشتن برای ما» قرارگرفته است برای همین منظور تدارک دیده شده است.

برچسب‌ها: ,

تا به حال 0 نفر نظر خود را گفته‌اند:

ارسال یک نظر