"));
کورش علیانی
یا لطیف

کورش علیانی عزیز
سلام
این چند خط را که می نویسم نه از باب نصیحت است که "کارهای چنین حد هر سیاهی نیست" و نه از باب خرده گیری که "محتسب داند که من این کارها کمتر کنم".این چند روز که از نوشتن مطلب جدید وبلاگت می گذرد همه اش توی این فکرم که باید برایت بنویسم یا نه؟باید بگویم که غصه دار شدم از نوشتنت یا نه؟باید آن ها که ندیده اند نوشته ات را و این جا را می بینند نوشته ات را بخوانند یا نه؟و هزار باید و پرسش دیگر...
امشب که می بینم دوباره در "این شب ها" هستی و حالا می خواهی از سیره برای این مردم بگویی دوباره داغ دلم تازه می شود،دوباره میل نوشتنم تازه می شود و غصه ام تجدید.
فکر می کنم باید بگویم اول بار که توی صفحه صدا و سیما دیدمت امید تازه ای پیدا کردم که شاید بشود امید بست که نگاه تازه ای به خیلی چیزها کرد؛ دوباره از نو نشست و "باز هم از سر نو" نگاه کرد-به خیلی چیز ها که برنامه سازان کلیشه ای صدا و سیما شاید حتی فکرشان هم نرسد-.و الحق که امیدم پر بی راه نبود، این ها را که می نویسم برای این است که بگویم نگاهم نه این است که "یا با ما و یا بر ما".
در این نامه بر آنم که تا آن جا که در توان دارم حرف هایم از مایه "نصح" باشد که خیرخواهی برادرانه حلاوتی دارد که" اشهی لنا و احلی من قبله العذارا".
کاری ندارم که تحلیل من و تو احتمالا در فقره اتفاقات اخیر ممکن است متفاوت باشد و هر کداممان از دریچه نگاه خود به این اتفاقات نگاه کنیم و ...
اما از تو سوال دارم که با کدام حجت شرعی و با کدام دلیل عقلی توی کورش علیانی که احتمالا روزی چند ده نفر وبلاگت را می بینند در نوشته ات به حق یا نا به حق در مورد کسی این گونه می نویسی" چشم‌هایش بی‌فروغ بود و نگاهش نیز بهتر از خود چشم‌ها نبود"که تو خود به تر می دانی که اگر درست باشد این حرف ها مصداق غیبت است و اگر نادرست تهمت.
از تو سوال دارم که از کجای این حرف که "اگر چهار سال بعد من عضو شورای نگه‌بان باشم و موسوی نام‌زد ریاست‌جمهوری شود صلاحیتش را تایید نمی‌کنم."بوی حرص می شنوی؟ از کجا می بینی که به قول خودت حضرت آیت اللهی نگاه به چهار سال و چهل سال بعد دارد؟آیا نمی شود از این حرف ها بوی صداقت شنید که حرفش را فارغ از همه ی این مصلحت اندیشی های این روزگار مردان ناراست سیاست –درست یا غلط- با صداقت می گوید و اگر همه ی مردان سیاست پیشه روزگار ما لااقل به همین اندازه صداقت داشتند حالا دردهای مان این مقدار بزرگ بودند؟
کورش علیانی عزیز
گفته ای که صحیفه را هم آن زمان که قائل اش زنده بود شنیده ای و هم حالا می خوانی توصیه هم کرده بودی که همه کتاب های امام خوانده شود.حالا من از تو سوال دارم که نشنیدی آن پیام امام راکه " از قول من به فرزندان انقلابى‏ام بفرماييد كه تندروى عاقبت خوبى ندارد. اگر آنان جذب حضرات آقايان جامعه محترم مدرسين نشوند، در آينده گرفتار كسانى خواهند شد كه مروّج اسلام امريكايى‏اند"؟(1)یا ندیده ای "بحمداللَّه تعالى شما پيشتازان نهضت اسلامى به وظايف خطير خود عمل كرده و مى‏كنيد و مايه سرفرازى حوزه‏هاى علميه هستيد و قطع عذر كسانى كه در اين موقع خطير يا با سكوت از زير بار مسئوليت شانه خالى كرده يا علاوه امر به سكوت هم مى‏كنند، نموده ايد. هنيئاً لكم‏"؟(2)
قصدم در این مجال نه حمایت از ایشان است که که احتیاجی بدین کار نمی بینم و نه احتجاج با حرف های امام بر صحت و صداقت ایشان که زمانش و مکانش در این مجال نمی گنجد.اما آن چه می خواهم بگویم این است که کورش عزیز؛ من و تو به اندازه کدام یک از کارهای ایشان و امثال ایشان برای این انقلاب زحمت کشیده ایم که حالا راحت می نشینیم و دهان کیبردمان را باز می کنیم و هر چه دل مان می خواهد می نویسیم؟نمی خواهم بگویم که این بزرگان انقلاب نه اشتباه دارند و نه بر خلاف، عملی کرده اند اما این قدر می توانم بخواهم که من وتو حق انصاف را در حق شان رعایت کنیم.
کورش عزیز این حضرت آیت اللهی که تو می گویی و هزاران حضرات دیگر که تو نمی گویی درد پایشان و کرک ریخته کلاه شان پای همین انقلاب و مملکت بوده و حالا نه این که اشتباه نکرده باشند اما من و تو درد پای مان فرداتر که پیر شدیم و کرک ریخته کلاه مان پس فردا که فرتوت شدیم پای چه خواهد بود؟
این چند خط را که برایت نوشتم به حساب رفاقتی بگذار که شاید یک طرفه باشد نه به حساب این دعواهای سیاسی این روزها که دل ها را سخت و سینه ها را تنگ کرده است.شاید هم بشود این نامه را به حساب پلی گذاشت که به قول تو کم ساخته ایم و خراب کردن دیواری که زیاد ساخته ایم.

پی نوشت:

1.صحيفه نور ج‏21 367 نامه به آقاى على مشكينى(انتخابات حوزه علميه قم)
2.صحيفه نور ج‏3 398 نامه به آقاى محمد يزدى(عمل به وظايف و ابراز نگرانى از وضع ايران)

برچسب‌ها: