"));
روز نو
یا محول الاحوال

سال نو که می آید فرصت برای خیلی کارها فراهم تر است، همان کارهایی که تا پیش از این هم می شد انجام داد اما بهانه می خواست و کدام بهانه بهتر از همین نو شدن زمین و زمان...
حالا باید از توی پستوی هزارتوی ذهن؛ خاطرات گذشته را مرور کرد، یاد آن هایی که تا دیروز بوده اند و الان فقط خاطره ای کم رنگ یا پررنگ جایشان نشسته، یاد روزهای خوبی و عاشقی، یاد رفقایی که حالا فقط می شود توی مراسم ختم دیدشان، یاد...
از این ها که بگذریم این نو شدن فرصت خوبی است برای فکرهای نو، حرف های نو، کارهای نو و ...و کهف هم از این قاعده مستثنا نیست. کهف هم باید برای خودش کاری بکند تا از این به شود...
چند روزی فرصت شد که بعد از مدت ها چند روزی با محسن عزیز باشیم و چه رنج ها که از این با هم بودن تحمل نکرد...باری فرصت خوبی بود که حرف های جدیدی بزنیم و برنامه های جدیدی بریزیم تا "یار که را خواهد و میلش به که باشد"...

پی نوشت:

1. رفقای خوب و قدیمی ام زیارت قبول.

برچسب‌ها:

ختم کلام
تو برای هر جاهایی که می‌روی یک دست لباس می‌پوشی برازنده‌ات. این‌جا هم همین‌طور است: کهف برای خودش یک خانهٔ درست و حسابی‌ست. ولی از جنسی دیگر. هر وقت که بخواهم ضیافتی درش که اتفاقاً خانه اوّل و آخرم است بدهم، باید رنگ و روی و لباس‌ام به‌اش بیاید تا بتوانم واردش شوم. شاید از من بپرسی چه شده که دارم این‌ها را برای‌ات می‌گویم؟ هیچ! فقط از این خانه و لباس خسته‌ام. شاید دیگر هم قصد نکنم هم‌چه لباسی را به تن کنم. خوبی فضای مجاز هم این است که هر وقت بخواهم؛ می توانم خودم را در لباسی که به این خانه بخورد دربیاورم. بی‌آن‌که خانه‌ام ویران شده باشد. پس می‌گذارم‌اش و می‌روم. یک کلیدش هم می‌ماند پیش آمیزفرنگیس. یا حق.

برچسب‌ها: ,