"));
ما و غزه
3. تاملي در باب دشمن شناسي

واژه ها در دنياي كلمات مانند لينك ها در دنياي مجازي اند كه بعد از مدتي عمرشان به پايان مي رسد و ديگر كارايي لازم را ندارند. واژه"دشمن شناسي" نيز اكنون كارايي لازم را ندارد و معناي مفيدي را ارئه نمي دهد. اين از كارافتادگي هم در معنا و مفهوم دشمن شناسي وجود دارد و هم در ظاهر كلمه. بايد به فكر خلق واژه اي جديد در اين ساحت بود؛ عجالتا براي مفهوم جديدي كه در ذهن دارم واژه "دشمن نگاري" را بر مي گزينم و معنايي كه از آن اراده مي كنم " شناخت دقيق دشمن، ماهيت، چرايي دشمني، نقاط ضعف و قوت آن، هم چنين ابزارهاي دشمن و همه خصوصيات لازم ديگر به منظور ارائه تصوير واضح و منقح از دشمن" مي باشد.
دشمن شناسي در معناي رايج كنوني آن عبارت است از "تصور دشمن"؛ به اين معنا كه تنها به وجود دشمن اشاره مي كند و با برشمردن نمونه هايي از عنادورزي هاي آن تنها تصوري كلي از دشمن ارائه مي دهد. اين نوع تعريف و تصور اشكالات بسيار زيادي به همراه خواهد داشت؛به عنوان مثال در جامعه ما آمريكا به عنوان دشمن و شيطان بزرگ ناميده مي شود و همواره در تمامي اجتماعات شعار "مرگ بر آمريكا" سرداده مي شود؛ يكي از نكاتي كه به عنوان نماد دشمني آمريكا با انقلاب اسلامي شمرده مي شود بلوكه كردن دارايي هاي ايران در بانك هاي آمريكاست،حال سوال اين است كه اگر روزي آمريكا اين دارايي ها را به ايران برگرداند چند نفر در دشمن بودن امريكا شك خواهند كرد؟ بهتر است منطقي باشيم؛ تعدادشان كم نخواهد بود؛ يا همين بحث جديد روي كارآمدن دموكرات ها و ذوق زدگي بسياري از عوام و خواص جامعه.
بايستي به جاي ارائه يك "تصور" كلي و نماد گونه كه متكي به چند مثال باشد به ارائه "تصويري" دقيق و منقح از دشمن بپردازيم تا در پرتوي وجود چنين تصويري به اشتباه نيافتيم و گم راه نشويم. به عبارت ديگر اين تصوير به مثابه "كالك جنگي در عمليات نظامي" است كه به كمك آن مواضع دشمن، عده و عُده آنان، آخرين تغييرات در تاكتيك ها و مواضع و... را مي توان به خوبي رصد نمود.
يكي از نكات مهم در دشمن نگاري شناخت نقاط قوت و ضعف و عقبه هاي راهبردي دشمن مي باشد-همان نكته اي كه در نوشته اول اين بحث از آن به عنوان حلقوم نام بردم.-.

برچسب‌ها:

ما و غزه
2. چرا كاري نمي كنيم؟

واكنش به هر موضوع مستلزم شرايطي است كه با تحقق آن ها مي توان انتظار داشت كه انسان به موضوع، واكنشي مثبت و در خور نشان دهد. به اين ترتيب بايستي به دنبال شرايط لازم براي انجام واكنش مناسب به اين موضوع باشيم:
• آگاهي داشتن: اولين شرط براي واكنش وجود آگاهي نسبت به موضوع است. در حقيقت تا كنشي درك نشود واكنشي نيز بروز نخواهد كرد. يكي از دلايل عدم پاسخ درست و واكنش درخور به موضوع غزه همين عدم آگاهي از عمق موضوع و شرايط آن است. به عنوان مثال بررسي كنيد كه چند نفر از افراد جامعه ما نسبت به فلسطين و جايگاه جغرافيايي و سياسي و هم چنين شرايط دقيق غزه و مردمان آن اطلاع دارند؟ اين بررسي را با هر جامعه آماري كه در نظر داريد انجام دهيد؛ بعيد مي دانم درصد آن قدر بالا باشد كه بشود ذكر كرد. بديهي است وقتي در جامعه اي نسبت به موضوعي تا اين حد جهل فراگير داشته باشيم نمي توان انتظار چنداني داشت.
• درك اهميت: يكي ديگر از شرايط انجام واكنش صحيح درك اهميت موضوع است. اين مطلب هر چند با آگاهي داشتن مرتبط است، اما تفاوت هايي نيز دارد. اهميت به معناي "درك جايگاه يك دانسته در چهارچوب جهان بيني و دانايي هاي كلي است." بنابراين مخاطب بايستي علاوه بر آگاهي داشتن، داراي جهان بيني و دانايي هاي كلي- كه شامل فطرت و غرايز نيز مي شوند- نيز بوده و هم چنين موضوع در آن چهار چوب كلي، داراي معنا و جايگاه باشد. به ديگر سخن هر چه اين دانايي هاي كلي بيشتر و عميق تر باشند دامنه درك موضوع فراتر خواهد رفت. به عبارت ديگر آگاهي داشتن شرط لازم براي درك اهميت است اما شرط كافي نيست. در اين مورد اعتقاد دارم كه در موضوع غزه اين ارتباط با جهان بيني و دانايي هاي كلي براي مردم ما هنوز ايحاد نشده و اگر ايجاد شده در سطوح بسيار نازله به سر مي برد.
• عواطف و احساسات: انسان موجودي است كه علاوه بر عقل و بينش داراي نيروي قوي ديگري به نام احساس و عاطفه است؛ نيرويي كه نقش بسيار پر رنگي در زندگي و حتي تاريخ بشر داشته است؛ از اين رو نبايستي از اين قدرت عظيم به هيچ عنوان غافل شد. تحريك عواطف در مسير درست و حقيقي جز از طريق هنر و آن هم هنر متعالي كه همان "خلاقيت در مسير كشف و تبيين حقايق عالي است."ميسور نخواهد بود. نكته اي كه بايد در اين جا اشاره كنم اين است كه برخي در راه تحريك احساسات به بدترين نحو ممكن عمل مي كنند مثلا همين رسانه هاي داخلي را نگاه كنيد، از غزه جز تصاوير كودكان مجروح و شهيد آن هم در بدترين حال ممكن چيز ديگري مي بينيد؟ درست است كه اين تصاوير در همان نگاه اول بيننده را متحير و دچار رقت قلب مي كند اما آيا اگر تصوير ديگري ببيند باز هم به همين مقدار تحريك خواهد شد؟ اين همان آفتي است كه به آن سخت شدن دل مي گويند. گمان مي كنم تعبير "تحريك يك بار مصرف" تعبير مناسبي براي اين اطلاع رساني باشد. سوال ديگر اين كه در موضوع غزه تا حال چه مقدار كار هنري اعم از شعر، داستان، رمان، نمايش، فيلم و ...انجام شده؟چه تعداد كليپ با اين موضوع داريم؟ چند ساعت برنامه هنري با اين موضوع توليد شده؟ آيا با اين زير ساخت اسف بار انتظار واكنش صحيح بيجا نيست؟
• افق ديد: هر انساني به ميزاني بزرگ و قابل ستايش است كه افق ديد بزرگ تري داشته باشد. بسياري از ما كه ادعاي دغدغه مند بودن را داريم دچار افق هاي كوچك هستيم. افق هايي كه گاه به خودمان محدود مي شوند،گاه به كلاس مان،گاه به دانشگاه،گاهي به شهر و ...هر چه قدر افق كوچك تر باشد كاري كه انجام مي دهيم نيز كوچك تر خواهد بود. بسياري از ما در پيش بيني هاي مان تنها "پيش ِ بيني مان" را مي بينيم. مثلا تا حالا فكر كرده ايم كه در دنيا چه چيزي مورد احتياج است و براي رفع‌ آن برنامه ريزي كرده ايم؟ يا اين كه مثلا تا حالا براي دنيا انديشيده ايم و حرفي براي گفتن داريم؟
حرف در اين مورد بسيار است و قطعا شما هم مي توانيد بر اين فهرست بيافزاييد اما گمان مي كنم براي اين كه چهار چوب قابل قبولي براي بحث داشته باشيم همين مقدار كفايت مي كند.

برچسب‌ها:

ما و غزه
يا لطيف

1. ما كاري نمي كنيم!

چند وقتي است كه رژيم غاصب صهيونيستي براي چندمين بار گذرگاه هاي منتهي به غزه را مسدود كرده است و از ارسال هر گونه محموله اي به اين منطقه جلوگيري مي نمايد.در اين مجال در پي آنم كه جستار گونه به كارهايي كه ما مي توانيم در اين قبال انجام دهيم اشاره كنم.
چند وقت پيش يكي از دوستان شروع به حركتي در عرصه وبلاگي كرد كه بعدها به خروش وبلاگي تعبير شد، نا گفته پيداست كه به حركت هايي از اين دست چندان اعتقادي نه داشته و نه دارم-البته اندكي! چرا-.يا اين كه مثلا چند روز پيش دوستي كه از فرط بي خيالي در مورد اين موضوع در دانشگاه عصباني بود، پيش نهادي مي خواست براي كار كردن در اين باره- البته پيش نهادي كه بشود با چند نفر انجام اش داد-. در اين كه اين نوع كار ها جز كليشه هايي براي ديروز و گزارش كارهايي براي امروز چيز ديگري باشند شك دارم- هر چند اين گفته به هيچ وجه ناظر به نيت پاك و دل سوزي اين دوستان نيست-.
گمان مي كنم پيش از هر كاري بايستي به اين نگاه كنيم كه اين كار چه فايده اي خواهد داشت؟ و يا اين كه چه هدفي را دنبال مي كند؟ مثلا سوالي كه در ذهن من خيلي پر رنگ نقش بسته اين است كه چرا اسراييل به اين راحتي مي تواند هر وقت كه اراده كرد اين كارها را بكند و هيچ عامل باز دارنده اي هم در برابرش وجود ندارد؟ اگر قبول كنيم كه عملا اسراييل با بستن غزه پاي اش را به راحتي روي حلقوم فلسطينيان و حتي همه مسلمين مي گذارد و تا حد توان فشار مي دهد و مانند زنگي مست هر آن چه مي خواهد به زور تلكه گيري به دست مي آورد؛ آيا مسلمين با همه دبدبه و كبكبه شان چنين حلقومي از اسراييل سراغ ندارند؟ اگر دارند و سراغش نمي روند كه بي غيرت اند و اگر ندارند و به دنبال پيدا كردن اش هم نيستند بي عرضه اند.
حالا بياييد با همين نگاه به موضوع بنگريم، آيا واقعا جنبش وبلاگي آن هم وبلاگ هايي كه همه اشان به زبان فارسي هستند و مخاطبان شان هم افراد خاص و محدود، به راستي پاي بر حلقوم اسراييل نهادن است؟ يا برگزاري مسابقه كتاب خواني؟ بياييد رو راست باشيم؛آيا اين كارها را براي اين كه وجدان مان راحت بخوابد انجام نمي دهيم؟

برچسب‌ها:

تنگناي حيرت
يا لطيف

در كوچه پس كوچه هاي "بي رسالتي" قدم مي زنيم رفيق.حرف مي زنيم، راه مي رويم، مي نويسيم، درس مي خوانيم،راحت بگويم زندگي مي كنيم...
بن بست است اين مسير، مي دانيم، اما باور نمي كنيم؛شايد هم باور داريم ولي دل مان آرام نمي شود تا ته اش را نبينيم.حالا داريم سلانه سلانه، قلندري راه مي رويم با كفش هايي كه پشت اش را خوابانده ايم تا هوس دويدن هم به سرمان نزند...راحت ايم، تعارف كه نداريم.
زندگي مان شده حرفي و درسي و بحثي، گاهي نمايش فكر كردن هم مي دهيم...ديروزمان به ز امروز است و فرداي مان را خدا مي داند...نمي دانم ولي فكر مي كنم كه قهقهرا همين باشد ديگر...حالا اين چند خط را كه مي نويسم احتمالا دوستي ناراحت مي شود، رفيقي پريشان و ياري دل نگران...اما چه كنم؟مي گويي كه نبينم اين حال و روزمان را...خسته نباشم از اين كه عاشق نيستيم؟خودم را بزنم به آن كوچه كه باغ و بلبل دارد؟...حالا اگر من نگويم، مشكل حل مي شود؟درد درمان مي شود؟نه! برادر،نه! رفيق روزهاي خوبي و عاشقي...اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر رفت...باقي همه بي حاصلي و بي خبري بود...
باور كن من هم مثل تو دوست دارم كه حرف هاي خوب! بزنم، خوب حرف بزنم...اما باور كن كه ديگر حالم از هر چه ادا درآوردن است به هم مي خورد...

پي نوشت:

1. اين نوشته محمد را حتما بخوانيد، هم درد پيدا كرده ام.
2. دوستي زنگ زده بود كه رفقا نگران تو هستند؛من خوب خوبم. نه نگران شويد، نه ادايش را در بياوريد. راحت بخوابيد كه تا صبح نمي كشد اين بيمار لاعلاج.

برچسب‌ها:

سرو
يا لطيف

شب پرستي تبري پيدا كرد
بر تن سرو به‌ آرامي زد
ناله اي كرد درخت
و درختان دگر خوابيدند
شاخه سرو شكست
مردها خنديدند
و زنان رقصيدند
شب پرست دگري پيدا شد
آتشي در كف داشت
شاخه را آتش زد
و درختان چمن گرم شدند
زندگي جريان داشت
مستي و عشق به پا بود هنوز
سرو كم كم خشكيد
از درون مي پوسيد
و كسي آب نداد
كه نخشكد اين سرو
شب پرستان
همه در سايه جنگل بودند
ميوه اي مي چيدند
شاد مي خنديدند
سرو را مي كشتند
خم به ابروي درختي ننشست
سرو شد هيزم و چوب
اخگر آتش سرو
به تن باغ نشست
و درختان چمن
جملگي هيزم آتش گشتند.

برچسب‌ها:

هزار گونه سخن...
یا لطیف

ما آدم ها دردهای زیادی داریم که هر کدام در جایی اذیت مان می کنند و جایی می رسد که آن زخم ها و دردها ناسور می شوند. توجیه گری یکی از این دردهاست که خود ام الآلام نیز هست، اصلا با همین توجیه گری است که خیلی از دردها دیده نمی شوندو رنج ها افزون می شوند.
اصلا منظورم آن جا نیست که مثلا در این توجیه کردن منفعتی برای مان متصور است و در توجیه نکردن مضرتی؛بلکه درد بزرگتر از این حرف هاست.خیلی وقت ها ما آدم ها جایی دست به توجیه می زنیم که هیچ منفعتی در کار نیست. ما عادت کرده ایم که توجیه کنیم و عیب نبینیم.حالا بگذریم که پیشینه ما نیز در این امر دخالت دارد جایی که به ما یاد داده اند که "زهر می باید خورد و انگارید قند" - حالا بگذریم که این را هم که گفته اند جایی دارد و مکانی اما لااقل به ما که جایش را یاد نداده اند- آیا جز این باید انتظار داشت؟ تاریخ استبدادی این مملکت ما را آدم هایی سر به زیر بار آورده که گاهی با خودمان هم رو راست نیستیم و حتی گاهی می شود که می ترسیم از خودمان هم انتقاد کنیم. مگر جز این است که همواره در این مملکت یک نفر حرف اول و آخر را می زده و مجلس و قانون و ...همه تشریفات بوده اند؟این خصلت توجیه گری در ما نهادینه شده و ما هم دیگر به آن مانند یک خصلت فطری نگاه می کنیم؛ در این راه شعار می دهیم، سیاست بازی می کنیم، تقصیر را به گردن دیگری می اندازیم...می بینید که چه قدر کار می کنیم که مبادا اشتباهی را به گردن بگیریم و یا حتی فقط بودنش را بپذیریم.
ما با این توجیه کردن ها برای خود دنیایی تخیلی ساخته ایم که در آن هیچ دردی نیست و هیچ مشکلی پیدا نیست، رویایی که حتی گاهی در خواب هم پیدا نمی شود. و کجا می شود این زنده بودن را زندگی نام نهاد...

برچسب‌ها:

نگاهی به یک تفکر راهبردی(3)
سال ها بعد و پس از پایان جنگ تحمیلی که بسیج توانست از امتحانی بزرگ سربلند بیرون آید و می توان آن را به عنوان نمونه ای عملی برای دیگر جوامع مطرح نمود،ایشان در دوم آذرماه 1367 گامی دیگر در راستای عملی نمودن آن آرزوی بزرگ خویش بر می دارند و در پیامی "بسیج دانشجو و طلبه" را از ضروری ترین تشکل ها می دانند(6). ایشان عملا با این کار چند گام دیگر را در ساحت راهبردی بر می دارند.امام با تشکیل این ساختار جدید چند هدف را به طور مشخص بیان می نمایند که هر کدام از این اهداف در یک ساحت راهبردی معنا می یابند.
نخست این که ایشان با دیدی درست، از این که این تشکل به صورت یک بعدی تنها و تنها به مسائل نظامی بپردازد، جلوگیری می نمایند و با تشکیل ساختاری نو عرصه های جدید را به روی این تشکل می نمایانند. از آن جا که بسیج قرار است نمونه ای عملی از حزب مستضعفین باشد نبایستی تنها به یک وجه محدود باشد. از سوی دیگر این امر از آن جا مهم می نماید که اگر ایشان این نکته را مورد دقت و تاکید قرار نمی دادند فرصت مخالفت و قد علم کردن در برابر حضور بسیج در ساحات تئوریک به کژاندیشان داده می شد کما اینکه اکنون در بسیاری از مسائل متحجرین و افراطیون به کژاندیشی و مخالفت با تفکر امام و بسیج می پردازند. به عبارت دیگر؛ اکنون حضور بسیج در ساحت اندیشه ورزی یکی از محکمات اندیشه امام محسوب می شود.
یکی از وظایفی که امام در این فرمان بر عهده "بسیج دانشجو و طلبه" می گذارند دفاع با تمام توان از اسلام وانقلاب به عنوان نقطه اتکای تمام مستضعفین جهان است. هم چنین جلوگیری از انحراف شعارهای انقلاب و حفظ استقلال فرهنگی و نرم افزاری با پاسداری از "اصول تغییر ناپذیر نه شرقی و نه غربی" از وظایف دیگر این تشکل است(7). دفاع از انقلاب و اسلام در حوزه و دانشگاه-به عنوان مراکز پمپاژ فکر به جامعه- که اساسا به معنای حمایت نرم افزاری از تفکر انقلاب و نهال نوپای آن است و بایستی بسیج به عنوان نمونه حزب مستضعفین و نزدیک ترین نسخه به اصل این انقلاب در این صحنه حضوری خستگی ناپذیر و دائمی داشته باشد.
خنثی سازی توطئه ها و نقشه های دشمنان در فضای نخبگانی جامعه در فراز دیگری از این پیام گام دیگری در ساحت راهبردی است. تفکر جدایی و تضاد علم و دین و جلوگیری از اتحاد حوزه و دانشگاه و نیز نفوذ عمال دو قطب آن زمان عالم در جامعه نخبگانی دو نقشه مهمی است که ایشان به آن اشاره می کنند و جلوگیری از این نقشه را تنها توسط بسیج ممکن می دانند.(8) اهمیت این نکته در حراست از نقاط و تنگه های استراتژیک انقلاب و جلوگیری از نفوذ دشمنان و در دست گیری این عقبه ها توسط آنان است.
دیگر آن که نبود مرکز تئوریک و نظریه پرداز در بسیج را حس نموده و با ایجاد ساختاری نخبه گرا این وظیفه را بر دوش این ساختار قرار می دهند. در این ساحت راهبردی "مسائل اعتقادى بسيجيان به عهده اين دو پايگاه علمى است. حوزه علميه و دانشگاه بايد چهارچوبهاى اصيل اسلام ناب محمدى را در اختيار تمامى اعضاى بسيج قرار دهند."(9) در این گام امام به تئوری پردازی و برطرف نمودن خلا تئوریک اهتمامی جدی می ورزند و علاوه بر آن به نکته دیگری در ساحت استراتژیک نظر دارند و آن نیز تربیت نیرو و کادر سازی در جهت این حرکت اصیل و انقلابی است. این نکته در برنامه ریزی راهبردی اهمیت منحصر به فردی دارد که هیچ دانای منصفی از آن غافل نخواهد بود. در بحث کادر سازی حضرت امام در این پیام به بحث کیفی سازی نیروها می پردازند کما این که پیش از این بارها در مورد بحث کمی نیروها در تشکیل بسیج بیست میلیونی اشاره و تاکید داشته اند. و در همین پیام نیز با صراحت می فرمایند:"من دست يكايك شما پيشگامان رهايى را مى‏بوسم و مى‏دانم كه اگر مسئولين نظام اسلامى از شما غافل شوند، به آتش دوزخ الهى خواهند سوخت. بار ديگر تأكيد مى‏كنم كه غفلت از ايجاد ارتش بيست ميليونى، سقوط در دام دو ابرقدرت جهانى را به دنبال خواهد داشت."(10)
در گام بعدی ایشان هدف نهایی را اعلام و بر امکان تحقق آن تاکید می ورزند:" بايد بسيجيان جهان اسلام در فكر ايجاد حكومت بزرگ اسلامى باشند و اين شدنى است، چرا كه بسيج تنها منحصر به ايران اسلامى نيست."(11)اعلام این هدف بزرگ و اصرار بر امکان تحقق آن به نوعی ایجاد چشم انداز بلند مدت و امید آفرین برای تمامی مستضعفین عالم است. نکته ای که در برنامه ریزی راهبردی بسیار مهم و حیاتی است.
امام هم چنین گام بعدی را پس از تشکیل بسیج دانشجو و طلبه ایجاد هسته های مقاومت در تمامی جهان اعلام می کنند.گامی که پیش از تشکیل حزب مستضعفین در عالم بایستی تحقق تام و تمام پیدا کند. هر چند اکنون نمونه های محدودی از این هسته ها را در دنیا مشاهده می کنیم-مانند حزب الله- اما تا تحقق کامل این مرحله راه دور و درازی در پیش داریم.
حضور در مرحله تحقق و تشکیل هسته های مقاومت هرگز به معنای اتمام کار در مراحل گذشته علی الخصوص مرحله بسیج دانشجو و طلبه و وظایف این تشکل نیست. بلکه بایستی با توان بسیار بیشتری در این ساختار سرمایه گذاری فکری و مادی نمود.
همان گونه که مشاهده میشود امام در سراسر این مراحل تمامی گام های لازم را برای تشکیل حکومت بزرگ اسلامی ترسیم و نهادهای لازم را ایجاد نموده اند.در برنامه ریزی راهبردی سه مولفه هدف، نیروی انسانی و ساختار نقش اساسی را دارند که امام به همه آنان توجه نموده است.هم چنین با گام بندی مسیر و چشم انداز نهایی به مراحل منطقی و شدنی مسیر را برای رسیدن به اهداف هموار نموده اند.
آن چه اکنون ضروری به نظر می رسد توجه به مراحل تحقق این ایده و شناختن وظایف هر کدام از نیروها و ساختارها در این مسیر است.و همان گونه که امام فرموده اند:" شما بايد بدانيد كه كارتان به پايان نرسيده است، انقلاب اسلامى در جهان نيازمند فداكاريهاى شماست و مسئولين تنها با پشتوانه شماست كه مى‏توانند به تمامى تشنگان حقيقت و صداقت اثبات كنند كه بدون امريكا و شوروى مى‏شود به زندگى‏مسالمت آميز توأم با صلح و آزادى رسيد."(12)

پی نوشت:

1. چطورم خوبه.

برچسب‌ها:

نگاهی به یک تفکر راهبردی (2)
یا لطیف

در سخنرانی دیگری امام (رحمه الله علیه) راهکاری عملی برای این قیام ارائه می دهند و نگاه آرمانی خود را بیش از پیش نمایان می سازند.در این سخنرانی که در تاریخ 26 مرداد ماه 1358 در دیدار با شرکت کنندگان در راهپیمایی روز قدس ایراد می شود ایشان با صراحت از تشکیل حزب مستضعفین در عالم یاد می کنند و آن را آرزوی خود می دانند.:" و من اميدوارم كه يك حزب به اسم «حزب مستضعفين» در تمام دنيا به وجود بيايد، و همه مستضعفين با هم در اين حزب شركت كنند، و مشكلاتى كه سر راه مستضعفين است از ميان بردارند، و قيام در مقابل مستكبرين و چپاولگران شرق و غرب كنند و ديگر اجازه ندهند كه مستكبرين بر مستضعفين عالَم ظلم كنند، و نداى اسلام را و وعده اسلام را- كه حكومت مستضعفين بر مستكبرين است و «وراثت ارض» براى مستضعفين است- متحقق كنند. تاكنون مستضعفين متفرق بودند، و با تفرقه، كارى انجام نمى‏گيرد. اكنون كه نمونه‏اى از پيوند مستضعفين در بلاد مسلمين تحقق پيدا كرد، اين نمونه بايد به يك سطح وسيعترى، در تمام قشرهاى انسانهاى تاريخ، تحقق پيدا كند به اسم «حزب مستضعفين»، كه همان «حزب اللَّه» است و موافق اراده خداى تبارك و تعالى است كه مستضعفين، وارث ارض‏بايد بشوند. ما از جميع مستضعفين عالَم دعوت مى‏كنيم كه با هم در «حزب مستضعفين» وارد بشوند، و مشكلات خودشان را با دست جمع و اراده مصمم عمومى رفع كنند؛ و هر مسئله‏اى كه در هر جا و در هر ملتى پيش مى‏آيد به وسيله «حزب مستضعفين» رفع بشود."(4)
این نوع نگاه کاربردی امام در ایجاد تشکلی منسجم و فراگیر در کل عالم-آن هم در همان چند ماهه اوایل انقلاب و گرفتاری های آن- بسیار درس آموز و یاد دهنده است و نشان از دغدغه مندی ایشان در ایجاد ساز و کار مناسب در جهانی نمودن اندیشه های انقلاب و ایجاد حرکتی جهانی در جهت از بین بردن تمامی مظاهر ظلم و کفر در جهان دارد. ایشان به همان میزان که به امور داخلی انقلاب توجه می نمایند به امر مهم صدور و جهانی کردن انقلاب نیز توجه و دقت دارند. از جمله در پیامی که در پایان جنگ خطاب به مهاجرین جنگ تحمیلی صادر می نمایند باز هم بر این نکته تاکید می نمایند:" مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنافداه- است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادى و مادى اگر لحظه‏اى مسئولين را از وظيفه‏اى كه بر عهده دارند منصرف كند، خطرى بزرگ و خيانتى سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد، ولى اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهانى اسلام است منصرف كند."(5)
در راستای همین نگاه کاربردی است که ایشان فرمان تشکیل بسیج مستضعقین را صادر می نمایند. اساسا این کار به نوعی تحقق و ایجاد ساختارهای لازم در جهت ساختار مند نمودن تفکر جهانی خود و عبور گام به گام از این مسیر می باشد، به نحوی که برای تشکیل آن حزب جهانی و ایجاد یک جبهه منظم و ساختار مند، مسیر را به گام های ممکن و شدنی تقسیم نموده و گام به گام آن را عملی می نمایند.
در حقیقت بسیج در تفکر حضرت امام به مثابه نمونه داخلی همان حزب مستضعفین است که بایستی با تشکیل آن، نمونه عملی دیگری را در اختیار جوامع دیگر و مستضعفین عالم قرار داد تا آن ها با تاسی از این نمونه و سر مشق قرار دادن آن گامی دیگر در جهت تشکیل جبهه جهانی برای محو ظلم بردارند.

برچسب‌ها: